سونوی قلب
امروز نوبت دوم دکتر داشتیم.. هفته نهم بودی اینجا با بابایی راهی شدیم واسه رفتن به بیمارستان.. نیمه های راه که رفتیم یه کار ضروری واسه بابایی جور شد منم مجبور شدم خودم تنهایی با شما برم دکتر.. دیگه با هم رفتیم منم نوبت گرفتم.. واسه اینکه ماه رمضون بود خیلی خلوت بود زودی نوبتمون شد رفتیم تو مطب خانوم دکتر خانوم دکتر کارش و شروع کرد گفت فسقلیتون ماشالله رشد کرده یه کوچولو هم دست و باهاش در اومدن.. خلاصه گفت همه چی خدا رو شکر خیلی خوبه.. دیگه کارمون که تموم شد بلافاصله زنگ زدم به بابایی بهش گفتم که همه چی خوب بوده.. بعدش هم رفتیم دنبال بابایی که با هم برگردیم خونه.. تو ماشین هم کلی با بابایی ذوق...
نویسنده :
مامان فندق
16:26